خوبروی حلقه نشین

من قمر َم ، " قمر حلقه نشین "





* نظرات تا ابد بسته میمونه


* تماس با من فعال است

پیام های کوتاه
  • ۸ مرداد ۹۳ , ۰۲:۱۱
    شرطی
  • ۵ مرداد ۹۳ , ۱۹:۲۵
    تو
  • ۱۵ خرداد ۹۳ , ۱۸:۰۴
    عذاب

 

شاکی ام بغض دارم قلبم انقد سنگینه که انگار زیر یه کوه گیر افتادم درمونده م خسته م انقد زیاد که آرزوم بود کاش راه به جایی داشتم و خودمو گم و گور میکردم

از اون وقتاس که دلم میخواد انقدررر داد بزنم که صدام به گوش خود خدا هم برسه که ازش بپرسم چرا منو آوردی توو این دنیا که هیچی زندگیم دست خودم نیست و انقد بدبختم و دارم له میشم توو این زندگی سگی که امشب از ته قلبم آرزوی مرگمو کردم 

 

 

 

۰۴ مهر ۹۸ ، ۲۳:۳۶

 

یعنی همینم کم بود که توو این سن و سال بخوام بشم بچه طلاق

:/

 

 

۲۵ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۲۴

 

آخرین باری که از ته دل خندیدین کی بوده؟

 

من؟! یادم نیست

 

 

۲۰ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۰۹


شب جمعه خود را چگونه گذراندید؟


شنوای دعوای پسر و عروس همسایه بغلی بودیم که با آژیر و مداخله پلیس فعلا پایان یافت.



۱۱ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۳۷


بعد اینهمه سال هنوز وقتی اسمش میاد گوشام تیز میشه قلبم میریزه پایین اشک توو چشام جمع میشه که چند ساله گم شده و هنوز نتونستن پیداش کنن و هیچکس نمیدونه کجاس زنده س مرده س خودش رفته یا بلایی سرش آوردن

هنوز ته قلبم و ذهنم منتظرشم حتی اگه مال من نباشه



۲۹ تیر ۹۸ ، ۲۳:۳۱


یهو یه آدمایی رو توو گذشته دوس داشتی که الان که برمیگردی قبل رو نگاه میکنی میگی خدایا من چقد تباه بودم که اینا رو دوس داشتم

: )))))


۲۳ تیر ۹۸ ، ۱۸:۴۳


منصور ضابطیان استوری گذاشته از مراسم فارغ التحصیلی دانشجوهای پزشکی دانشگاه تهران

بعد دارم مقایسه میکنم با سالها پیش و مراسم فارغ التحصیلی مزخرف و به درد نخور خودمون که من هیچ برنامه ای واسه رفتن نداشتم از بسکه متنفر بودم از اون دانشکده و آدماش فقط پولمو داده بودم که بچه ها تندیسمو بهم بدن مثلا یادگاری که خسته و کوفته از باشگاه اومدم خونه و مامانم به زور فرستادم برم. از سر تا ته هزینه پذیرایی و مجری و تندیس و فلان رو که خودمون دادیم یه کمدین بی نمک نخواستنی که حتی اسمشو نمیدونستیم خود بچه ها آورده بودن بعد برای این دانشجوهای ورودی ٩٠ الان گروه پالت اومده اجرا میکنه بعد همه شونم با ریتم آهنگ خودشونو کلاهشونو تکون میدن توو هوا 

مجری احمق مراسم ما حتی نمیدونست که وقتی داره متن قسم نامه رو میخونه صبر کنه ماها همونو تکرار کنیم. همینجور واسه خودش خوند و رفت

بعد من هنوز عقده س برام که کلاهامونو ننداختیم هوا و ترس از حراست و کوفت و زهر مار مراسم رو کوفتمون کرد

بخدا شماها مسلمون نیستین که ریدین توو هرچی احساس خوب که میتونستیم داشته باشیم و نداشتیم



۲۱ تیر ۹۸ ، ۰۱:۲۶


دقیقا توو تاریخ ١٥ مرداد ٩٣ چیزی نزدیک به پنج سال پیش نوشته بودم "که بهت مشکوکم و حس آشنایی بهم میگه همه حرفا و کارا و ادا اصولات فیلمه". و چه جالب که بهم ثابت کردی درست فکر میکنم و نذاشتم بشم مترسک و عروسک خیمه شب بازی مسخره بازیای تو

مرسی ازت که عذاب وجدان ندارم

مرسی که نیستی



۲۱ تیر ۹۸ ، ۰۰:۵۱


یکی از بچه ها استوری گذاشته که "چرت میگید که جمعای پسرونه رکیکن. شما اگه یک ساعت در یک جمع دخترونه صمیمی حاضر باشی آب میشی میری تو زمین" بعد منو منشن کرده روو استوریش

عایا من رکیکم؟!


: ))))))))



۲۱ تیر ۹۸ ، ۰۰:۰۸


یه چند وقتیه هی میخوام سیگار رو بذارم کنار

هم خسته شدم ازش هم وضعیت ریه هام اوکی نیس

ولی نمیشه نمیتونم سخته

و هی اعصابم بهم میریزه که چرا از پسش برنمیام

راهکاری پیشنهادی تجربه ای چیزی؟!



۲۰ تیر ۹۸ ، ۰۰:۳۶