خوبروی حلقه نشین

من قمر َم ، " قمر حلقه نشین "





* نظرات تا ابد بسته میمونه


* تماس با من فعال است

پیام های کوتاه
  • ۸ مرداد ۹۳ , ۰۲:۱۱
    شرطی
  • ۵ مرداد ۹۳ , ۱۹:۲۵
    تو
  • ۱۵ خرداد ۹۳ , ۱۸:۰۴
    عذاب


دارم میرقصم! باله میرقصم

میخواهم فراموش کنم آغوشهای دو نفره مان را

میخواهم باز کنم دستانت را

من، حرفه ای ترین رقاص این شهرم . . .

 

۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۳۳


گاهی یک اتفاق خوب در یک زمان بد می افتد

گاهی تو منتظرش نیستی و برایت پیش می آید

آمادگیش را نداری و خیلی راحت از خودت دورش میکنی

ولی . . .

بعد ازیک ماه یک سال دو سال . . .

پشیمان میشوی

میخواهی که برگردد و باز هم از آن تو بشود

ولی . . .

اینبار آن (اتفاق) نمیخواهد

گاهی با تمام وجود چیزی را صدا میزنی، طلب میکنی

گاهی با تمام توانت تلاش میکنی

ولی . . .

نمیشنود

نمیشود

نمیشود که نمیشود که نمیشود . . .

گویی یک نیروی عجیب و قوی با تو و خواسته ات مقابله میکند

و تو میمانی و حسرتی که تا ابد به دلت مانده

تو میمانی و آههای پریشانی

 

۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۵۶


خودم کردم که لعنت بر خودم باد

 

۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۴۳


آدمیزاد خیلی موجود مزخرفیه . . .

 

۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۵۰