خوبروی حلقه نشین

من قمر َم ، " قمر حلقه نشین "





* نظرات تا ابد بسته میمونه


* تماس با من فعال است

پیام های کوتاه
  • ۸ مرداد ۹۳ , ۰۲:۱۱
    شرطی
  • ۵ مرداد ۹۳ , ۱۹:۲۵
    تو
  • ۱۵ خرداد ۹۳ , ۱۸:۰۴
    عذاب

١٩٤

شنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۳۰ ب.ظ

 

بهش میگم شمال خوش گذشت؟!

شروع کرد جزء به جزء سفرش رو از اینکه شب اول کجا بودن کدوم هتل، روز دوم کجا رفتن کدوم هتل کدوم رستوران رفتن صبحونه و غذای محلی و ترشه کباب خوردن. هر روز یه جا بودن و به گشت و گذار و فلان و بهمان همه رو تعریف کردن

نمیدونم فقط خواست منو در جریان بذاره یا با این ریز تعریف کردن خواسته دلمو بسوزونه

احمقانه و ساده لوحانه توقع داشتم بگه دلم میخواست با تو برم ولی نشد یا بگه جات خالی بود. 

در عوض احمقانه لبخند زدم و گفتم خوب کاری کردی رفتی

 

 

۰۰/۰۴/۱۲