خوبروی حلقه نشین

من قمر َم ، " قمر حلقه نشین "





* نظرات تا ابد بسته میمونه


* تماس با من فعال است

پیام های کوتاه
  • ۸ مرداد ۹۳ , ۰۲:۱۱
    شرطی
  • ۵ مرداد ۹۳ , ۱۹:۲۵
    تو
  • ۱۵ خرداد ۹۳ , ۱۸:۰۴
    عذاب

۱۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است


هرچی سنگه مال پای لنگه

یا حسنی خیلی خوشگل بود آبله هم درآورد

یا وقتی که از در و دیوار برات میباره

یا هر چیز دیگه ای بتونه این بدبختی رو توصیف کنه

در جریان چند پست قبلتر و شپش چهار نعل رفتن توو جیب بنده که بودید، بدبختی از جایی شروع میشه که دیشب باتری لپ تاپت خراب میشه و شارژ نمیشه و امروز هم باتری ماشینت خالی میکنه

خب البته جای شکرش باقیه که لپ تاپ با برق کار میکنه

و از این ماه به بعد میتونم پول بنزین رو بذارم جیبم و با سرد شدن هوا ماشینمو به گربه ها کرایه بدم : ))

میگن هیچ کار خدا بی حکمت نیس. اون بالا نشسته خیر و صلاحمو میخواد

حالا فردا میرم باتری سازی ببینم این خیر و مصلحت و تقدیر و سرنوشت دقیقا تا کجا میخواد دهن منو به فاک بده



۱۰ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۴۵


در واقع اینکه شبها هوا هی داره خنکتر میشه خیلی لذت بخشه

ولی اینکه هی روزا کوتاهتر میشه و بیست روز دیگه ساعتا میاد عقب اصلنم لذت بخش نیس



بوی پاییز میاداااا 

میفهمینش؟



و منکه از پاییز و زمستون متنفرم



۱۰ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۲۶


پارسال ک موهامو با موزر زدم و برای چندین ماه از زیبایی موهای فوق کوتام لذت بردم فکر نمیکردم الان به غلط کردن بیفتم
ماجرا از وقتی پیچیده شد و البته دشوار که گذاشتم موهام بلند شه
خب از همون پارسال که بار اول رفتم آرایشگاه بعد از اون خودم به صورت خودکفا با موزر میزدم و بعد هم که قرار بر بلند شدن موهام شدن با قیچی هرازگاهی مرتبش میکردم
داستان بازم پیچیده تر شد و اون زمانی بود که موهام رسید به حالت پشت مو و در اون حالت فقط یه موتور گازی و شلوار شیش پیلی کم داشتم
ولی من از پیچیدگی خارج و کوتاهش کردم
الان مدتیه موهای هایلایت شده م شبیه اون خانوم مو مسریه توو بره ناقلاست. همون اندازه و همون رنگ و همونقدر جذاب!!!

اینهمه داستان گفتم تا بپرسم کسی اسم اون خانومه مو مسریه توو بره ناقلا رو میدونه که من هردفعه برای گفتن اسمش مجبور به یه طومار کلمه گفتن و آدرس دادن نباشم؟؟



۰۳ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۱۵


یه چیز دیگه بگم

این اواخر هی داره به سرم میزنه آدرس اینجا رو به یه سری اطرافیان و دوستانم بدم

ولی ترس از اینکه دیگه نتونم خود واقعی و بدون سانسورم باشم، تا حالا مانعم شده. امیدوارم هی همینجور مانعم شه 

هر چند که منِ واقعی با آدمی که بقیه میبینن زیاد تفاوتی نداره. شاید تنها تفاوتش میزان حرف زدنهامه که اینجا زیاده و در ارتباط با آدمهای واقعی به شدت کم. و شاید همین موضوعه که تا حالا منِ واقعی رو واسع بقیه روو نکرده


مدتهاست شبها و حتی روزها بیخوابم

امروز یه دوستی میگفت شاید علتش حرفاییه که توو مغزته و نمیزنی و همین اجازه استراحت به مغز و جسمت رو نمیده و درگیرت کرده



۰۳ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۳۳


زیر دوش ولرم حمام که ایستاده بودم و موهامو ماساژ میدادم یه چیزی به ذهنم رسید که بیام بنویسم

از حمام که بیرون اومدم یادم رفته بود 

چه حکمتیه که آدم همیشه توو حمام و سرویس بهداشتی مسائل مهم به ذهنش خطور میکنه


ولی حالا تا اینجا که اومدم لااقل یه چیز بگم و برم

چرا یه سری آدما فکر میکنن هرکی سرش توو لاک خودشه و عشقش کتاب و فیلم و موسیقیه و تنهایی رو دوس داره و در حد ضرورت صحبت میکنه، آدم افسرده ایه؟!

از کی انقدر سطحی نگر شدیم؟!

ماها از تنهاییمون لذت میبریم. فقط همین 

اصن بذا ما افسرده باشیم

شما نیستی واسه دو دنیا بسه 

گیتی خانوم هم نباش



۰۳ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۱۵


موضوعی که چند روزه ذهنمو درگیر کرده اینه که 

چرا دقیقا بعد از اینکه بشر پیشرفت کرد و از جهل و خرافات دور شد وسایل ارتباط جمعی کل گستره زمین و زندگی آدمها رو تسخیر کرد و آدمها به تبادل اطلاعات و فرهنگ و عقایدشون پرداختن و زمانی که کوچکترین داده ای در کسری از زمان کل دنیا رو فرا میگرفت

چرا دقیقا از همون زمان دیگه هیچ پیامبری فرستاده نشد؟! هیچ معجزه ای اتفاق نیفتاد هیچ کتابی فرستاده نشد هیچ عصایی تبدیل به مار نشد هیچ تکه کلوخی تبدیل به کبوتر زنده نشد هیچ دریایی شکافته نشد هیچ کشتی نجاتی ساخته نشد؟!!

چرا همه این اتفاقات در دورانی رخ داده که هیچ ارتباطی بین آدمها نبوده و صحت و سقم این ماجرا میتونسته به خطر بیفته؟ در واقع آیا مطالبی که الان به ما نقل قول شده عینا همون رخدادهای قرنها پیش بوده؟!

مگر نه اینکه بشر امروز با شرایط کنونی احتیاج خیلی بیشتر و بزرگتری به یک راهنما یک یاور یک نجات دهنده و یک معجزه در زندگیش داره؟!


البته که قصد نفی یا تایید هیچ چیز رو ندارم ولی انقدر این سوالات برام مهمه که از هر پاسخی از جانب شما استقبال میکنم 



۰۲ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۳۰



میدونین من شاید آدم مذهبی و مسلمونی نباشم

ولی باور دارم که خدا جای حق نشسته و حواسش به همه چی هست

خدای من بارها جواب دل شکسته من و آدمایی که آزارم دادن رو داده

خیلی زود

خیلی خیلی زود

امشب هم همین الان که اشک کنج چشمام لونه کرده و دقیقا همین الان که یهو چکید روو گونه م،

از ته قلبم باور دارم خودش قلب گوله شده م از نامهربونی کسی که روزی مثلا رفیق بود رو نوازش میکنه

میدونم خودِ خودش از دلم درمیاره

میدونم خودش جواب اون نارفیق رو هم میده

من توو بغل خدام 



۰۱ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۳۶