چند روزه حالت تهوع دارم چه وقتی که ناشتام چه بعد غذا خوردن
حتی همین الان که هی معده م زیر و رو میشه
این معده آخرش کار میده دست من. هرازگاهی باید منو به مرگ برسونه
نه نه نه نه اون حدسیاتتون رو بریزین دور. همه چی به شدت تحت کنترله
چند روزه حالت تهوع دارم چه وقتی که ناشتام چه بعد غذا خوردن
حتی همین الان که هی معده م زیر و رو میشه
این معده آخرش کار میده دست من. هرازگاهی باید منو به مرگ برسونه
نه نه نه نه اون حدسیاتتون رو بریزین دور. همه چی به شدت تحت کنترله
میدونی
یه آدم هر چقدرم که تنهایی رو دوس داشته باشه
ولی بازم گاهی یه روزی یه شبی
دلش میخواد با یکی حرف بزنه
اصن حرف نزنه
دلش میخواد یکی فقط باشه
باشه که باشه
* کامنت گذار ناشناس؛ چرا آدرس وبلاگم رو به کسی ندم، اصلا؟!!!
چند شبه تا 5 صبح نشستم موزیکای قدیمی سیاوش قمیشی و ابی و هایده و مهستی و گوگوش و داریوش رو دانلود کردم
چقدر من با سیاوش قمیشی و ابی خاطره داشتم و یادم نبود
خاطرات میگه دارم پیر میشم
سالهای سال از بوی پیاز داغ متنفر بودم و ترجیحم استفاده از پیاز داغ آماده بود
ولی مدتیه به نظرم پیاز داغ بوی زندگی میده
صبح اسنپ گرفتم باتریمو بردم و اومدم دوباره اسنپ گرفتم رفتم باتری رو تحویل گرفتم و برگشتم 14 تومن پول اسنپ دادم 10 تومن باتری سازی فعلا که شارژ شده ولی احتمال داره فردا خالی کنه که اگه بکنه باید بندازمش توو سطل آشغال. امیدوارم همین 24 تومن توو گلوش مونده باشه و خرج دیگه نذاره روو دستم
وسط همه اینا چقد خوب بود که هر دو اسنپ ماشینای تمیز و سرپایی بود و هر دو راننده مرتب و تمیز و حسابی عطر و ادکلن زده بودن تازه دومی کولر هم گرفته بود این یعنی احترام به همدیگه
هرچی سنگه مال پای لنگه
یا حسنی خیلی خوشگل بود آبله هم درآورد
یا وقتی که از در و دیوار برات میباره
یا هر چیز دیگه ای بتونه این بدبختی رو توصیف کنه
در جریان چند پست قبلتر و شپش چهار نعل رفتن توو جیب بنده که بودید، بدبختی از جایی شروع میشه که دیشب باتری لپ تاپت خراب میشه و شارژ نمیشه و امروز هم باتری ماشینت خالی میکنه
خب البته جای شکرش باقیه که لپ تاپ با برق کار میکنه
و از این ماه به بعد میتونم پول بنزین رو بذارم جیبم و با سرد شدن هوا ماشینمو به گربه ها کرایه بدم : ))
میگن هیچ کار خدا بی حکمت نیس. اون بالا نشسته خیر و صلاحمو میخواد
حالا فردا میرم باتری سازی ببینم این خیر و مصلحت و تقدیر و سرنوشت دقیقا تا کجا میخواد دهن منو به فاک بده
در واقع اینکه شبها هوا هی داره خنکتر میشه خیلی لذت بخشه
ولی اینکه هی روزا کوتاهتر میشه و بیست روز دیگه ساعتا میاد عقب اصلنم لذت بخش نیس
بوی پاییز میاداااا
میفهمینش؟
و منکه از پاییز و زمستون متنفرم
یه چیز دیگه بگم
این اواخر هی داره به سرم میزنه آدرس اینجا رو به یه سری اطرافیان و دوستانم بدم
ولی ترس از اینکه دیگه نتونم خود واقعی و بدون سانسورم باشم، تا حالا مانعم شده. امیدوارم هی همینجور مانعم شه
هر چند که منِ واقعی با آدمی که بقیه میبینن زیاد تفاوتی نداره. شاید تنها تفاوتش میزان حرف زدنهامه که اینجا زیاده و در ارتباط با آدمهای واقعی به شدت کم. و شاید همین موضوعه که تا حالا منِ واقعی رو واسع بقیه روو نکرده
مدتهاست شبها و حتی روزها بیخوابم
امروز یه دوستی میگفت شاید علتش حرفاییه که توو مغزته و نمیزنی و همین اجازه استراحت به مغز و جسمت رو نمیده و درگیرت کرده